سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاریز


ساعت 5:23 عصر چهارشنبه 87/8/15

سلام دوستان

رو حذف نکنن

اومدم یه چیزی بگم که می دونم با گفتنش خیلی ها ناراحت می شن. بعضی

 سلام دوستان

اومدم یه چیزی بگم که می دونم با گفتنش خیلی ها ناراحت می شن. بعضی ها هم خوشحال میشن

اومدم بگم دارین همتون از دستم راحت میشین البته شاید تا یه مدتی پس زیادم خوشحال یا ناراحت نشین

بهر حال برا همتون آرزوی سلامتی میکنم دعا میکنم همه به اونی که توی دلشونه برسن . شما هم برا من دعا کنین. اینو ازتون خواهش میکنم

راستی ازتون می خوام یه قولی بهم بدین قول بدین هیچوقت فراموشم نکنین با اینکه می دونم اونقدر اینجا هم شیطونی کردم که اگه زورم بزنین نمی تونین فراموشم کنین . درسته مگه نه؟

دیگه اینکه اگه خوبی ، بدی ( که مطمئنن دیدین) ازم دیدین حلالم کنین . اگه توی این وب یا هر جای دیگه با کسی بد حرف زدم ، بهش بی احترامی کردم ، یا حرفش رو نفهمیدم، ازش معذرت می خوام .واقعا من قصد بی احترامی به کسی رو نداشتم شاید به صلاح بعضی ها بوده و در واقع لازم بوده . بهر حال امیدوارم اگه خطایی از من سر زده شماها به بزرگی خودتون ببخشین که بخشش از بزرگان است

راستی می خوام این روز آخر از چند نفر تشکر کنم

از آدمایی که خیلی به من لطف داشتن . فکر نکنم احتیاجی باشه ازشون اسمی ببرم چون خودشون میدونن

امیدوارم روزی برسه بتونم همه ی لطف هایی رو که در حقم کردین رو جبران کنم براتون همیشه دعا میکنم

هیچوقت هیچکدومتون رو فراموش نمیکنم . دیگه رفع زحمت می کنم

دلم برا همتون تنگ میشه به خدا راست میگم  اگه شماها هم یه موقع دلتنگ شدین اولن دعا کنین این یه مدتی که نیستم زودتر تموم بشه که برگردم می خوام بعد یه مدت تو همین وبلاگ شروع کنم ولی اگه خدا بخواد این دفعه با خاطرات دانشگاه فکر کنم این خاطرات جالبتر باشن . اونم برا من

بیشتر دوست دارم توی مثلا آخرین پست همه ی دوستایی که تا حالا پیدا کردم نظر بدن حتی اونایی که ازم دلخورن من از همه معذرت خواهی کردم حالا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم .من می خوام حتما نظراتشون رو ببینم به عنوان آخرین خواسته . خواستم رو رد نکنین

 سلام دوستان

اومدم یه چیزی بگم که می دونم با گفتنش خیلی ها ناراحت می شن. بعضی ها هم خوشحال میشن

اومدم بگم دارین همتون از دستم راحت میشین البته شاید تا یه مدتی پس زیادم خوشحال یا ناراحت نشین

بهر حال برا همتون آرزوی سلامتی میکنم دعا میکنم همه به اونی که توی دلشونه برسن . شما هم برا من دعا کنین. اینو ازتون خواهش میکنم

راستی ازتون می خوام یه قولی بهم بدین قول بدین هیچوقت فراموشم نکنین با اینکه می دونم اونقدر اینجا هم شیطونی کردم که اگه زورم بزنین نمی تونین فراموشم کنین . درسته مگه نه؟

دیگه اینکه اگه خوبی ، بدی ( که مطمئنن دیدین) ازم دیدین حلالم کنین . اگه توی این وب یا هر جای دیگه با کسی بد حرف زدم ، بهش بی احترامی کردم ، یا حرفش رو نفهمیدم، ازش معذرت می خوام .واقعا من قصد بی احترامی به کسی رو نداشتم شاید به صلاح بعضی ها بوده و در واقع لازم بوده . بهر حال امیدوارم اگه خطایی از من سر زده شماها به بزرگی خودتون ببخشین که بخشش از بزرگان است

راستی می خوام این روز آخر از چند نفر تشکر کنم

از آدمایی که خیلی به من لطف داشتن . فکر نکنم احتیاجی باشه ازشون اسمی ببرم چون خودشون میدونن

امیدوارم روزی برسه بتونم همه ی لطف هایی رو که در حقم کردین رو جبران کنم براتون همیشه دعا میکنم

هیچوقت هیچکدومتون رو فراموش نمیکنم . دیگه رفع زحمت می کنم

دلم برا همتون تنگ میشه به خدا راست میگم  اگه شماها هم یه موقع دلتنگ شدین اولن دعا کنین این یه مدتی که نیستم زودتر تموم بشه که برگردم می خوام بعد یه مدت تو همین وبلاگ شروع کنم ولی اگه خدا بخواد این دفعه با خاطرات دانشگاه فکر کنم این خاطرات جالبتر باشن . اونم برا من

بیشتر دوست دارم توی مثلا آخرین پست همه ی دوستایی که تا حالا پیدا کردم نظر بدن حتی اونایی که ازم دلخورن من از همه معذرت خواهی کردم حالا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم .من می خوام حتما نظراتشون رو ببینم به عنوان آخرین خواسته . خواستم رو رد نکنین

به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را
گرم، پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر
قدمی، راه محبت پوید
***
خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست
همه گلچین گل امروزند
در نگاه من و تو حسرت بی فردائیست
***
به که باید دل بست ؟
به که شاید دل بست ؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد
حیله پنهانیست
***
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست
هر کجا مرد توانائی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق
هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
***
خنده ها میشکفد بر لبها
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد کسان مینگرند
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
***
از وفا نام مبر، آنکه وفاخوست، کجاست ؟
ریشه عشق، فسرد
واژه دوست، گریخت
سخن از دوست مگو، عشق کجا ؟ دوست کجاست ؟

***

دست گرمی که زمهر
بفشارد دستت
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ
بر تو لبخند زند
بنگرش، لیک مبوی
لب گرمی که ز عشق
ننشیند بلبت
به همه عمر، مخواه
سخنی کز سر راز
زده در جانت چنگ
به لبت نیز، مگو
***
چاه هم با من و تو بیگانه است
نی صد بند برون آید از آن، راز تو را فاش کند
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه کنی
***
درد اگر سینه شکافد، نفسی بانگ مزن
درد خود را به دل چاه مگو
استخوان تو اگر آب کند آتش غم
آب شو، « آه » مگو
***
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است
سکه نیرنگ است
سکه ای بهر فریب من و تست
سکه صد رنگ است
***
ما همه کودک خردیم و همین زال فلک
با چنین سکه زرد
و همین سکه سیمین سپید
میفریبد ما را
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند
گفته ام با دل خویش
مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش
نتوانم که گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه
 خویش در راه نفاق 
 دوست در کار فریب 
 آشنا بیگانه
***
شاخه عشق، شکست
آهوی مهر، گریخت
تار پیوند، گسست
به که باید دل بست ؟
به که شاید

 راستی از هکر های عزیز خواهشمندم انصاف داشته باشن و این وب رو حذف نکنن

 راستی از هکر های عزیز خواهشمندم انصاف داشته باشن و این وب رو حذف نکنن

 ها هم خوشحال میشن

اومدم بگم دارین همتون از دستم راحت میشین البته شاید تا یه مدتی پس زیادم خوشحال یا ناراحت نشین

بهر حال برا همتون آرزوی سلامتی میکنم دعا میکنم همه به اونی که توی دلشونه برسن . شما هم برا من دعا کنین. اینو ازتون خواهش میکنم

راستی ازتون می خوام یه قولی بهم بدین قول بدین هیچوقت فراموشم نکنین با اینکه می دونم اونقدر اینجا هم شیطونی کردم که اگه زورم بزنین نمی تونین فراموشم کنین . درسته مگه نه؟

دیگه اینکه اگه خوبی ، بدی ( که مطمئنن دیدین) ازم دیدین حلالم کنین . اگه توی این وب یا هر جای دیگه با کسی بد حرف زدم ، بهش بی احترامی کردم ، یا حرفش رو نفهمیدم، ازش معذرت می خوام .واقعا من قصد بی احترامی به کسی رو نداشتم شاید به صلاح بعضی ها بوده و در واقع لازم بوده . بهر حال امیدوارم اگه خطایی از من سر زده شماها به بزرگی خودتون ببخشین که بخشش از بزرگان است

راستی می خوام این روز آخر از چند نفر تشکر کنم

از آدمایی که خیلی به من لطف داشتن . فکر نکنم احتیاجی باشه ازشون اسمی ببرم چون خودشون میدونن

امیدوارم روزی برسه بتونم همه ی لطف هایی رو که در حقم کردین رو جبران کنم براتون همیشه دعا میکنم

هیچوقت هیچکدومتون رو فراموش نمیکنم . دیگه رفع زحمت می کنم

دلم برا همتون تنگ میشه به خدا راست میگم  اگه شماها هم یه موقع دلتنگ شدین اولن دعا کنین این یه مدتی که نیستم زودتر تموم بشه که برگردم می خوام بعد یه مدت تو همین وبلاگ شروع کنم ولی اگه خدا بخواد این دفعه با خاطرات دانشگاه فکر کنم این خاطرات جالبتر باشن . اونم برا من

بیشتر دوست دارم توی مثلا آخرین پست همه ی دوستایی که تا حالا پیدا کردم نظر بدن حتی اونایی که ازم دلخورن من از همه معذرت خواهی کردم حالا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم .من می خوام حتما نظراتشون رو ببینم به عنوان آخرین خواسته . خواستم رو رد نکنین

 سلام دوستان

اومدم یه چیزی بگم که می دونم با گفتنش خیلی ها ناراحت می شن. بعضی ها هم خوشحال میشن

اومدم بگم دارین همتون از دستم راحت میشین البته شاید تا یه مدتی پس زیادم خوشحال یا ناراحت نشین

بهر حال برا همتون آرزوی سلامتی میکنم دعا میکنم همه به اونی که توی دلشونه برسن . شما هم برا من دعا کنین. اینو ازتون خواهش میکنم

راستی ازتون می خوام یه قولی بهم بدین قول بدین هیچوقت فراموشم نکنین با اینکه می دونم اونقدر اینجا هم شیطونی کردم که اگه زورم بزنین نمی تونین فراموشم کنین . درسته مگه نه؟

دیگه اینکه اگه خوبی ، بدی ( که مطمئنن دیدین) ازم دیدین حلالم کنین . اگه توی این وب یا هر جای دیگه با کسی بد حرف زدم ، بهش بی احترامی کردم ، یا حرفش رو نفهمیدم، ازش معذرت می خوام .واقعا من قصد بی احترامی به کسی رو نداشتم شاید به صلاح بعضی ها بوده و در واقع لازم بوده . بهر حال امیدوارم اگه خطایی از من سر زده شماها به بزرگی خودتون ببخشین که بخشش از بزرگان است

راستی می خوام این روز آخر از چند نفر تشکر کنم

از آدمایی که خیلی به من لطف داشتن . فکر نکنم احتیاجی باشه ازشون اسمی ببرم چون خودشون میدونن

امیدوارم روزی برسه بتونم همه ی لطف هایی رو که در حقم کردین رو جبران کنم براتون همیشه دعا میکنم

هیچوقت هیچکدومتون رو فراموش نمیکنم . دیگه رفع زحمت می کنم

دلم برا همتون تنگ میشه به خدا راست میگم  اگه شماها هم یه موقع دلتنگ شدین اولن دعا کنین این یه مدتی که نیستم زودتر تموم بشه که برگردم می خوام بعد یه مدت تو همین وبلاگ شروع کنم ولی اگه خدا بخواد این دفعه با خاطرات دانشگاه فکر کنم این خاطرات جالبتر باشن . اونم برا من

بیشتر دوست دارم توی مثلا آخرین پست همه ی دوستایی که تا حالا پیدا کردم نظر بدن حتی اونایی که ازم دلخورن من از همه معذرت خواهی کردم حالا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم .من می خوام حتما نظراتشون رو ببینم به عنوان آخرین خواسته . خواستم رو رد نکنین

 راستی از هکر های عزیز خواهشمندم انصاف داشته باشن و این وب رو حذف نکنن

 راستی از هکر های عزیز خواهشمندم انصاف داشته باشن و این وب رو حذف


¤ نویسنده: ایوب نجارپور

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:23 عصر چهارشنبه 87/8/15

 

حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم          کم که نه! هر روز کم کم می‌خوریم


آب می‌خواهم ، سرابم می‌دهند                عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند


خود نمیدانم کجا رفتم به خواب                   از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟


خنجری بر قلب بیمارم زدند                         بی گناه بودم و دارم زدند


دشنه‌ای نامرد بر پشتم نشست               از غم نامردمی پشتم شکست


سنگ را بستند و سگ آزاد شد                  یک شبه بیداد آمد ، داد شد


عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام              تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام


عشق اگر اینست مرتد می شوم         خوب اگر اینست من بد می شوم


بس کن ای دل نابسامانی بس است        کافرم دیگر مسلمانی بس است


در میان خلق سردرگم شدم                      عاقبت آلوده مردم شدم


بعد ازاین با بی‌کسی خو می کنم            هر چه در دل داشتم رو می کنم


نیستم از مردم خنجر بدست                 بت پرستم بت پرستم بت پرست


بت پرستم، بت پرستی کار ماست         چشم مستی تحفه ی بازار ماست


درد می بارد چو لب تر می کنم              طالعم شوم است باور می کنم


من که با دریا تلاطم کرده ام                  راه دریا را چرا گم کرده ام؟


قفل غم بر درب سلولم مزن!              من خودم خوش‌باورم گولم مزن!


من نمی گویم که خاموشم مکن            من نمی گویم فراموشم مکن


من نمی گویم که با من یار باش              من نمی گویم مرا غم خوار باش


من نمی گویم؛ دگر گفتن بس است           گفتن اما هیچ نشنفتن بس است


روزگارت باد شیرین! شاد باش                دست کم یک شب تو هم فرهاد باش


آه! در شهر شما یاری نبود                      قصه هایم را خریداری نبود!!!


وای! رسم شهرتان بیداد بود                    شهرتان از خون ما آباد بود


از درو دیوارتان خون می چکد                 خون من،فرهاد،مجنون می چکد


خسته ام از قصه های شومتان                  خسته از همدردی مسمومتان


اینهمه خنجر، دل کس خون نشد             این همه لیلی، کسی مجنون نشد

 

آسمان خالی شد از فریادتان                  بیستون در حسرت فرهادتان


کوه کندن گر نباشد پیشه ام                    بویی از فرهاد دارد تیشه ام


عشق از من دورو پایم لنگ بود               قیمتش بسیار و دستم تنگ بود


گر نرفتم هر دو پایم خسته بود                  تیشه گر افتاد دستم بسته بود


هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه!                    فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!


هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!                     هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!


هیچ کس اشکی برای ما نریخت                  هر که با ما بود از ما می گریخت


چند روزی هست حالم دیدنیست                 حال من از این و آن پرسیدنیست


گاه بر روی زمین زل می زنم                        گاه بر حافظ تفأل می زنم


حافظ دیوانه فالم را گرفت                       یک غزل آمد که حالم را گرفت:



                        "ما ز یاران چشم یاری داشتیم


                     خود غلط بود آنچه می پنداشتیم "


¤ نویسنده: ایوب نجارپور

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:20 عصر چهارشنبه 87/8/15

جمله هایی از خودم

اگر زندگی را زیبا ببینی هیچ غمی نمی تواند دیوار شیشه ای دلت را بشکند و روحت را بیازارد

سیب زندگی را گاز بزن و آب حیات و گوارای عاشقی را سر بکش تا به اوج قله های سعادت برسی آنگاه پاک شوی و نفس بکشی از هوای آزاد به خدا رسیدن

برای رسیدن و عاشق بودن همیشه فرصت هست اما اگر قلبی را شکستی بدان که شاید هیچگاه فرصتی برای بازگشت نمانده باشد

زیبایی عشق در رسیدن به خداست هرگاه در وجود عشقت به خدا رسیدی برای جاودانگی آن عشق ، هیچگاه فراموشش نکن

سبز باش اما نه آنقدر سبز که آبی آسمان را فراموش کنی

آبی باش اما نه آنقدر آبی که سرخی گلهای سرخ عشق را از یاد ببری

شیشه ای باش اما نه آنقدر شیشه ای که با هر نفسی بشکنی

همیشه به فکر پایان باش اما نه آنقدر که آغاز را فراموش کنی

با خودت و تمام دنیا صادق باش حتی اگر دنیا با تو صادق نباشد

بیقرار دلی باش که بیقرارت باشد

آشفته حال دلی باش که آشفته حالت باشد

چشم انتظار چشمی باش که نگرانت باشد

عاشق قلبی باش که هواخواه تو باشد

تو را میان شعرهایم جستجو می کنم اما درون قلبم می یابمت

فرسنگها را یکی پس از دیگری سپری کن تا به جاده ای برسی که نور حقیقت آن جاده تو را به آن سوی سرزمین عشق و جاودانگی برساند آنگاه است که به آرامشی ابدی خواهی رسید

آبی باش مثل آسمان

سبز باش مثل سبزه زارها

سرخ باش مثل گل سرخ

زرد و نورانی باش مثل آفتاب

اما سخت باش مثل کوه

تا هیچ غمی نتواند

سرو قامتت را در هم بشکند

هر لحظه و هر اتفاق زندگی

تجربه ای است برای ساختن روح

و امتحان اراده انسان

پس قدر تک تک لحظه های

زندگی و عمرت را بدان

و از فرصت های طلائی عمرت

حداکثر استفاده را داشته باش

از غمها ، شکستها و حوادث تلخ زندگی، پلی بساز برای رسیدن به آرامش و خوشبختی

سعی کن همیشه صبور و آرام باشی حتی در برابر سخت ترین ناملایمتی ها ، زیرا داشتن آرامش و صبر ، کلید حل تمامی مشکلات است


¤ نویسنده: ایوب نجارپور

نوشته های دیگران ( )

<      1   2      
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
7
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
4289

:: درباره من ::

پاریز


:: لینک به وبلاگ ::

پاریز

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::